دلتنگی
سه شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۴۶ ق.ظ
ا
ای پَرکشیده آسمان ها در هوایت
ای نذرهای عمه زینب ها برایت
بابا که آمد از سفر جانِ رقیه
چیزی نگو، عمه به قربانِ صدایت
بابا که آمد روسری ات را سرت کن
تا گم شود رنگِ کبودِ شانه هایت
شیری ست دندانت دوباره در می آید
اینقدر دستت را نکش بر لثه هایت...

گاهی ز روی نی سر تو می خورد زمین
گاهی سر برادر تو می خورد زمین
فریاد "یا حسین" دلم می رود به عرش
تا صورت مطهر تو می خورد زمین
خوشحال می شوند که از خستگی راه
در شهر شام خواهر تو می خورد زمین
محرم نمانده تا که بلندش کند ز خاک
وقتی ز ناقه دختر تو می خورد زمین
[التماس دعا ...]
ای پَرکشیده آسمان ها در هوایت
ای نذرهای عمه زینب ها برایت
بابا که آمد از سفر جانِ رقیه
چیزی نگو، عمه به قربانِ صدایت
بابا که آمد روسری ات را سرت کن
تا گم شود رنگِ کبودِ شانه هایت
شیری ست دندانت دوباره در می آید
اینقدر دستت را نکش بر لثه هایت...
گاهی ز روی نی سر تو می خورد زمین
گاهی سر برادر تو می خورد زمین
فریاد "یا حسین" دلم می رود به عرش
تا صورت مطهر تو می خورد زمین
خوشحال می شوند که از خستگی راه
در شهر شام خواهر تو می خورد زمین
محرم نمانده تا که بلندش کند ز خاک
وقتی ز ناقه دختر تو می خورد زمین
[التماس دعا ...]
۹۲/۱۰/۱۷
مطالب خوب و پرمفهوم در ان نوشته ای اما ای کاش بیشتر می نوشتی و زود به زود آن را به روز رسانی می کردی