فردوس

الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون
(مومنون : 11)

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با موضوع «مقالات :: ادبی» ثبت شده است

ادل تنگ
ای پَرکشیده آسمان ها در هوایت
ای نذرهای عمه زینب ها برایت

بابا که آمد از سفر جانِ رقیه
چیزی نگو، عمه به قربانِ صدایت

بابا که آمد روسری ات را سرت کن
تا گم شود رنگِ کبودِ شانه هایت

شیری ست دندانت دوباره در می آید
اینقدر دستت را نکش بر لثه هایت...


گاهی ز روی نی سر تو می خورد زمین
گاهی سر برادر تو می خورد زمین

فریاد "یا حسین" دلم می رود به عرش
تا صورت مطهر تو می خورد زمین

خوشحال می شوند که از خستگی راه
در شهر شام خواهر تو می خورد زمین

محرم نمانده تا که بلندش کند ز خاک
وقتی ز ناقه دختر تو می خورد زمین
[التماس دعا ...]
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۲ ، ۰۹:۴۶

« ضریح ارباب »


http://up.fadac.ir/up/karballa/Pictures/zarihe-emamhosein/eftetah/03_zarihe_emamhosein.jpg

وقتی که چشم از همگان بر گرفته ام

رنگ یقین و چهره ی باور گرفته ام


سر تا به پای من همه شور و شعور شد

آن لحظه ای که در دل من جای نور شد


با لطف کردگار و نگاه صریح عشق

هفتاد و چند سال شدم من ضریح عشق


هفتاد سال در دل من قبر یار بود

دور و بر ضریح،پر از بی قرار بود


هفتاد سال دور و برم ناله و بُکاء

در زیر گنبدی که اجابت شود دعا


هفتاد سال ذکر مصیبت شنیده ام

در پای روضه های حبیبم خمیده ام


هفتاد سال آمده عالم به سوی من

یعنی که داشتند همه آرزوی من


هفتاد سال دل ز خلایق ربوده ام

آغوش خویش بر همه هستی گشوده ام


هفتاد سال اشک فشاندم ز دیده ام

هفتاد بار روز دهم راچشیده ام


هفتاد سال بوده برایم چه دلنشین

لبّیک یاحسینِ هیاهوی اربعین


هفتاد سال تا شب جمعه رسیده است

چشمم به راه بانوی قامت خمیده است


هفتاد سال روضه ی گودال خوانده اند

از جسم پاره پاره و پامال خوانده اند


هفتاد سال روضه شنیدن چه سخت بود!

داغِ سر از حسین بُریدن په سخت بود!


هفتاد سال گریه برای غریبی اش


بر زخم های پیکر و شیب الخضیبی اش

هفتاد سال دور و برم اشک و ناله...آه


هفتاد سال روضه ی طفل سه ساله...آه

هفتاد سال دیده ام این نکته را عیان


سخت است بر پدر شِنود روضه ی جوان

هفتاد سال گشت به پا شور و ولوله


با روضه های اصغر و بیدادِ حرمله

هفتاد سال بغض گرفته رهِ گلو


با روضه های قاسم و با روضه ی عمو

هفتاد سال خون رَوَد از دیده ی ترم


مبهوتِ صبرِ زینبِ کبرایِ حیدرم

حالا که می روم به خدا یاد زینبم


بیتی ز روضه های وداع است بر لبم


(رفتم من و هوای تو از سر نمی رود

داغ غمت ز سینه ی خواهر نمی رود)


دریا هنوز هست،تلاطم هنوز هست

من می روم،ارادت مردم هنوز هست


گرچه مرا به گوشه ی تاریخ می بَرَند

گفتند:یک ضریح جدیدی می آورند


برگو به آنکه پیرُهن از تن کشیده است

پیراهن از مدینه ی ایران رسیده است


باید دوباره قلب همه مبتلا شود

از قم ضریح آید و اینجا بنا شود


از شهر خواهری که برادر ندیده رفت

از شهر خواهری که مصیبت کشیده رفت


از شهر خواهری که جسارت ندیده است

زخم زبان و رنجِ اسارت ندیده است


از شهر خواهری که اگرچه شده هلاک

اما ندیده است برادر به روی خاک


حالا رسیده است به شهری که خواهری

دیده به خون کشیدنِ جسمِ برادری


حالا رسیده است به شهری که دختری

فریاد می زد از غمِ تاراجِ معجری


حالا رسیده است به شهری که مادری

در قتلگاه بوسه نَهد روی حنجری


آه...ای ضریح نو،تو رسیدی به شهر خون

خوب است بشنوی تو زبان دلم کنون


هفتاد سال سوخته ام،باز آتشم

(آتش بگیر تا که بدانی چه می کِشم!)

 

شاعر : علی اصغر انصاریان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۲ ، ۱۲:۵۱