فردوس

الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون
(مومنون : 11)

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۳ مطلب با موضوع «مقالات» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

1 مؤمنان در عقل از دیگران بزرگترند
2 مؤمن زیرک و خردمند است.
3 مؤمن از انحراف و دشمنى پاک و پاکیزه است.
4 مؤمنان چنانند که (مردمان) به نیکى هاشان امیدوار، و از شرّ و بدى آنها در امان هستند.
5 مؤمن آسان گیر، نرمخو، افتاده و معتمد مردم است.
6 مؤمن کم لغزش و پر عمل است.
7 مؤمن بیدار است و چشم به راه یکى از دو «حسنة» (نیکى دنیا و نیکى آخرت) است.
8 مؤمن زبانش سخت راستگو و در احسان پر بخشش است.
9 مؤمن سیره اش میانه روى و شیوه اش رشد و هدایت است.
10 مؤمن پاکدامن و قانع و خویشتن دار و پارسا است.
11 مؤمن در توانگرى پاکدامن، و خویشتن دار از (زخارف دنیاست
12 مؤمن در فراخى زندگى سپاسگزار و در بلا و گرفتارى شکیبا، و در خوشى و فراخى زندگى ترسان است.
13 مؤمن شرمناک، بى نیاز از خلق، یقین دارنده و پرهیزکار است.
14 دنیا زندان مؤمن است، و مرگ هدیه و پیشکش او و بهشت منزلگاه است.
15 چون روح مؤمن به آسمان بالا رود فرشتگان متعجّب شوند و گویند: شگفتا چگونه نجات یافت از خانه اى که بهترین ما در آن خانه تباه شد
16 از عذاب الهىدر امان است.
17 براى مؤمن سه ساعت است: ساعتى که در آن با پروردگار خویش راز مى گوید، و ساعتى که در آن از نفس خویش حسابرسى مى کند، و ساعتى که میان نفس و میان لذتهاى حلال و نیکوى آن را آزاد مى گذارد.
18 مؤمن همچون ترنج است که مزه و بویش پاکیزه است.
19 یافت نشود مؤمن، که حسود یا کینه توز یا بخیل باشد
20 کسى مؤمن نخواهد بود تا آن گاه که پروا نداشته باشد که با چه خوراکى شدّت گرسنگى خود را برطرف کند، و کدامیک از دو جامه خود را کهنه کرده (و کدام را نگهدارى نکرده) است
21 مؤمن ساده لوحى بزرگوار، و مورد اعتماد خویش و محتاط و اندوهگین است.
22 مؤمن کارش نزدیک، اندوهش دور، خموشى اش بسیار و عملش خالص و پاک است.
23 دنیا میدان تمرین او ، عمل، همّت او، و مرگ پیشکش و سوغات او، و بهشت جایزه بزرگ او ست.
24 مؤمن جانش از سنگ سخت محکمتر است و در همان حال از برده افتاده تر است.
25 مؤمن چون به چیزى بنگرد پند گیرد و چون خموش باشد تفکّر و اندیشه کند، و چون لب بگشاید به یاد خدا باشد، و چون چیزى به او عطا شود شکر گزارد، و چون گرفتار بلا شود صبر کند
26 مؤمن چون موعظه شود اندرز پذیرد، و چون بیمش دهند بترسد، و چون پندش دهند پند گیرد، و چون مبدأ و معاد و معارف دیگر را) به یادش آرند یاد آور شود، و چون ستمى به او رسد در گذرد.
27 مؤمن بر خود امین است (و از کردار خود اطمینان دارد) بر هوا و هوس و احساس خود چیره و غالب است.
28 عقل و خرد، دوست صمیمى مؤمن، و علم و دانش، وزیر و کمک کارش، و صبر و شکیبایى، فرمانده لشکریانش، و عمل، زمامدار او است
29 مومن دین خود را به وسیله دنیا نگه می دارد و فاجر دنیایش را به دین خود نگهدارى کند.
30 مؤمن چنان است که روش او زهد او است، و تمام همّتش دیندارى او است، و عزّتش در قناعت او است،
31 همه کوشش او براى آخرت است، حسنات و کارهاى نیکش بسیار، درجاتش عالى و والاست و بر رهایى و رستگارى خود (از این جهان) اشراف پیدا کرده است.
32 ایمان بیاور تا امان یابى.
33 به راستى مؤمن شرم مى کند هر گاه از او عملى سر زند که با پیمان ایمانى او بیگانه است.
34 به راستى که شکفتگى (و خوشرویى) مؤمن در چهره او است، و نیرو و توانش در دین، و اندوهش در دل او است.
35 برترین مؤمنان در ایمان کسى است که گرفتن و دادن، و خشم و رضاى او، همه براى خدا باشد.
36 مؤمن پیوسته از گناهان خویش بیمناک است، از بلا و گرفتارى مى ترسد، و به رحمت پروردگار خویش امیدوار است.
37 مؤمنان نفس هاى خویش را متّهم سازند، و از گذشته لغزشهاى خویش ترسانند، و دنیا را ناخوش دارند، و به آخرت مشتاق اند و به سوى فرمانبردارى پروردگار شتابان هستند.
38 مؤمن غذاى سیر نمى خورد در صورتى که برادرش گرسنه باشد
39 شادى مؤمن در روى او است و اندوهش در دل. سینه اش از هر چیز گشاده تر است.
40 از هر چیز خود را خوارتر داند. بلندى رتبه را خوش ندارد. و اسم و آوازه و خود نمایى را دشمن دارد. اندوهش طولانى. و همّتش دور و بلند. خموشى او بسیار. وقت او یکسره مشغول (به اصلاح خود و اطاعت پروردگار). پر صبر و پر سپاس. ژرف اندیش. به زودى با کسى پیوند دوستى نبندد. نرمخو است. خوش برخورد است. جانش در دیندارى از سنگ خارا سختتر است. و در برابر خداى تعالى و مؤمنان از برده خوارتر است.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۲ ، ۱۰:۱۴
ادل تنگ
ای پَرکشیده آسمان ها در هوایت
ای نذرهای عمه زینب ها برایت

بابا که آمد از سفر جانِ رقیه
چیزی نگو، عمه به قربانِ صدایت

بابا که آمد روسری ات را سرت کن
تا گم شود رنگِ کبودِ شانه هایت

شیری ست دندانت دوباره در می آید
اینقدر دستت را نکش بر لثه هایت...


گاهی ز روی نی سر تو می خورد زمین
گاهی سر برادر تو می خورد زمین

فریاد "یا حسین" دلم می رود به عرش
تا صورت مطهر تو می خورد زمین

خوشحال می شوند که از خستگی راه
در شهر شام خواهر تو می خورد زمین

محرم نمانده تا که بلندش کند ز خاک
وقتی ز ناقه دختر تو می خورد زمین
[التماس دعا ...]
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۲ ، ۰۹:۴۶

« ضریح ارباب »


http://up.fadac.ir/up/karballa/Pictures/zarihe-emamhosein/eftetah/03_zarihe_emamhosein.jpg

وقتی که چشم از همگان بر گرفته ام

رنگ یقین و چهره ی باور گرفته ام


سر تا به پای من همه شور و شعور شد

آن لحظه ای که در دل من جای نور شد


با لطف کردگار و نگاه صریح عشق

هفتاد و چند سال شدم من ضریح عشق


هفتاد سال در دل من قبر یار بود

دور و بر ضریح،پر از بی قرار بود


هفتاد سال دور و برم ناله و بُکاء

در زیر گنبدی که اجابت شود دعا


هفتاد سال ذکر مصیبت شنیده ام

در پای روضه های حبیبم خمیده ام


هفتاد سال آمده عالم به سوی من

یعنی که داشتند همه آرزوی من


هفتاد سال دل ز خلایق ربوده ام

آغوش خویش بر همه هستی گشوده ام


هفتاد سال اشک فشاندم ز دیده ام

هفتاد بار روز دهم راچشیده ام


هفتاد سال بوده برایم چه دلنشین

لبّیک یاحسینِ هیاهوی اربعین


هفتاد سال تا شب جمعه رسیده است

چشمم به راه بانوی قامت خمیده است


هفتاد سال روضه ی گودال خوانده اند

از جسم پاره پاره و پامال خوانده اند


هفتاد سال روضه شنیدن چه سخت بود!

داغِ سر از حسین بُریدن په سخت بود!


هفتاد سال گریه برای غریبی اش


بر زخم های پیکر و شیب الخضیبی اش

هفتاد سال دور و برم اشک و ناله...آه


هفتاد سال روضه ی طفل سه ساله...آه

هفتاد سال دیده ام این نکته را عیان


سخت است بر پدر شِنود روضه ی جوان

هفتاد سال گشت به پا شور و ولوله


با روضه های اصغر و بیدادِ حرمله

هفتاد سال بغض گرفته رهِ گلو


با روضه های قاسم و با روضه ی عمو

هفتاد سال خون رَوَد از دیده ی ترم


مبهوتِ صبرِ زینبِ کبرایِ حیدرم

حالا که می روم به خدا یاد زینبم


بیتی ز روضه های وداع است بر لبم


(رفتم من و هوای تو از سر نمی رود

داغ غمت ز سینه ی خواهر نمی رود)


دریا هنوز هست،تلاطم هنوز هست

من می روم،ارادت مردم هنوز هست


گرچه مرا به گوشه ی تاریخ می بَرَند

گفتند:یک ضریح جدیدی می آورند


برگو به آنکه پیرُهن از تن کشیده است

پیراهن از مدینه ی ایران رسیده است


باید دوباره قلب همه مبتلا شود

از قم ضریح آید و اینجا بنا شود


از شهر خواهری که برادر ندیده رفت

از شهر خواهری که مصیبت کشیده رفت


از شهر خواهری که جسارت ندیده است

زخم زبان و رنجِ اسارت ندیده است


از شهر خواهری که اگرچه شده هلاک

اما ندیده است برادر به روی خاک


حالا رسیده است به شهری که خواهری

دیده به خون کشیدنِ جسمِ برادری


حالا رسیده است به شهری که دختری

فریاد می زد از غمِ تاراجِ معجری


حالا رسیده است به شهری که مادری

در قتلگاه بوسه نَهد روی حنجری


آه...ای ضریح نو،تو رسیدی به شهر خون

خوب است بشنوی تو زبان دلم کنون


هفتاد سال سوخته ام،باز آتشم

(آتش بگیر تا که بدانی چه می کِشم!)

 

شاعر : علی اصغر انصاریان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۲ ، ۱۲:۵۱